روز بیست ونهم
"ختنه " هفته قبل قرار ختنه پسر رو گذاشته بودیم . یعنی روز شنبه . وقتی برنامه ریزی می کردیم فکر نمی کردم خیلی سخت باشه ولی واقعا سخته خیلی هم سخته بخصوص اگه جلوی چشمات انجام بگیره . چه خوب بود که مامان جون ،عمه ، پسر عمه ، و بابایی همه بودن و مامانی و خاله ام توخونه منتظر بودن ، دایی رفته بود دانشگاه و بابا جونم هم چون خیلی براش سخت بود از خونه زده بود بیرون ...ساعت 10.30 دقیقه کار تموم شده بود . ولی پسرم خیلی گریه کرد. بعد ازاینکه پسرم آروم شد براش جشن گرفتیم . "مبارک باشه پسرم" کادوهای غیر...
نویسنده :
saeid
21:59